مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,مقالهٔ "شرحی بر قصهٔ دقوقی و کرامات, تفسیر , شعر

مقالهٔ "شرحی بر قصهٔ دقوقی و کرامات
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 10 فروردين 1398
نظرات

 

شرحی بر قصهٔ دقوقی و كراماتش

روزنامهٔ ابرار، پنج خرداد ۱۳۷۸، 26 May 1999


داستان "دقوقی" یكی از موضوعات مهم و قابل بحث مولانا در قالب قصه است كه از لحاظ فلسفی و مبانی خودشناسی و سیر و سلوك معنوی انسان همواره تازه و موضوع روز بشر است.

ابتدا خلاصه‌ای از این داستان را نقل می‌كنیم: دقوقی عارف باتقوایی است كه ظاهراً با اشتیاق همه جا به جستجوی حقیقت است. یك روز در ساحل دریا با منظره‌ای خارق‌العاده و شگفت‌انگیز روبرو می‌شود. هفت شمع فروزان را می‌بیند كه شعلهٔ آنها به آسمان می‌رود. در همان حال می‌بیند كه هفت شمع تبدیل به یك شمع شد. آنگاه شمع‌ها به صورت هفت مرد نورانی درآمدند، كمی پیش‌تر می‌رود، می‌بیند كه هر یك از مردان به صورت تك‌درختی نمایان شد. باز هم جلوتر می‌رود و می‌بیند هفت درخت به یك درخت مبدل شد؛ و لحظه‌ای بعد باز به هفت درخت. آنگاه می‌بیند كه درختان می‌خواهند نماز جماعت برپا دارند. به نظرش می‌رسد كه درختان استعداد قیام و ركوع و سجود نیز دارند. سپس می‌بیند كه باز آن هفت درخت تبدیل به هفت مرد نورانی می‌شوند. نزدیك می‌رود و به آنها سلام می‌كند. دقوقی می‌گوید جواب سلامم را دادند و مرا به نام صدا كردند. و گفتند ما دوست داریم تا با تو نمازی به جماعت اقامه كنیم؛ و تو به امامت ما بایستی، و من قبول كردم.
در اثنای نماز دقوقی متوجه كشتی‌ای می‌شود كه گرفتار طوفانی سخت است و شیون و فریاد كشتی نشستگان را می‌شنود. از روی ترحم برای نجات آنهادعا می‌كند. دعای او مورد اجابت واقع می‌شود و اهل كشتی به سلامت به ساحل می‌رسند. در همان موقع نماز آنها نیز پایان می‌یابد.
در پایان نماز دقوقی متوجه می‌شود كه بین هفت مرد نجوایی در جریان است و از یكدیگر می‌پرسند: این كی بود كه در كار حق فضولی كرد. همه آنها می‌گویند من كه دعا نكردم. عاقبت یكی از هفت مرد می‌گوید دعا كار دقوقی بود. با شنیدن این مطلب دقوقی سر به عقب برمی‌گرداند و می‌بیند هیچ‌كس پشت سر او نیست؛ و گویی جملگی به آسمان رفته بودند.
دقوقی بعد از آن واقعه، در آرزوی یافتن آنان همه جا در سیر و سفر است؛ ولی هنوز آنها را نیافته است.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 26 مرداد 1397
نظرات


 چالش مولانا با فلسفه :
موضوعی که می‌‌‌‌‌خواهیم مورد بررسی قرار دهیم، چالش مولوی با فلسفه است. این حکایت به قول حافظ به عالم ثمر شد. اصولاً این کار مولانا در باب فلاسفه امر بدیع و تازه‌ای هم نیست، جَوّ روحی و جَوّ حاکم بر اندیشه‌ی آن زمان همین‌طور بوده است. بعد از حمله‌ی تند غزالی به فلسفه در «تهافت» و تا حدودی در «المنقذ»، راه باز شد و جسارت بیشتری در اندیشمندان پیدا شد که حملات مکرری را بر فلسفه و فلاسفه وارد کنند. شیخ شهاب‌الدین عمر سهروردی -البته هربار که اسم ایشان می‌‌‌‌‌آید باید تبصره‌‌‌‌‌ای هم بزنیم که شیخ اشراق (متوفی به سال ۶۳۲) غیر از ایشان کتابی به نام «رشف النصایح الایمانیه» در طعن و انکار فلسفی و فلسفه نوشت-، نجم‌الدین رازی نیز در «مرصاد العباد» حملات تندی دارد و همچنین بهاءالدین ولد، پدر مولانا که سلطان علمای بلخ محسوب می‌‌‌‌‌شده است؛ البته مهم‌تر از این‌‌‌‌‌ها کتاب تهافت غزالی است

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 7 تير 1397
نظرات

دقوقی، عارفی بلند مرتبت و با کمال بود و پیوسته در سیر و سفر. کم می شد که دو روز را در یک محل سر کند. در تقوی و وارستگی، گوی سبقت از همگان ربوده بود و در اظهار نظر، صائب بود و راست رای. اما با این همه، در جستجوی اولیای خاص خدا بود و در این طریق، طلبی آتشین داشت، از اینرو سالیانی چند در پهنه زمین می گشت تا به مطلوب خود رسد، و حتی گاه می شد که برهنه پا و جامه دران قدم بر خارستان ها و سنگلاخ می نهاد و با گرمی تام و اشتیاق تمام همه جا را می جست، باشد که اولیای خاص خدا نقاب غیبت از رخسار برگیرند و بدو رخ بنماید.

داستان "دقوقی" یكی از موضوعات مهم و قابل بحث مولانا در قالب قصه است كه از لحاظ فلسفی و مبانی خودشناسی و سیر و سلوك معنوی انسان همواره تازه و موضوع روز بشر است.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : چهار شنبه 29 شهريور 1396
نظرات

" توجیه مشیت الهی "

یکی از کرامات ادبیات متعالی در جهان این است که
کارها و مشیّت خداوند را توجیه می کند و دل ها را آرامش می بخشد که:
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسأله بی چون و چرا می بینم
حافظ
حرفی به غلط رها نکردی
یک نکته در او خطا نکردی
در عالم آدم آفریدن
بهتر نتوان رقم کشیدن
نظامی
مارتین لینگز (Martin Lings)، از شکسپیر شناسان بزرگ معاصر
در کتاب " شکسپیر در پرتو هنرعرفانی "
پس از شرح و تفسیر ده نمایشنامۀ مهم شکسپیر گفته است:
بدین سان می بینیم که شکسپیر بارها و بارها توفیق یافته است که
آنچه را عقل های وسوسه گر در آن حیران مانده اند تفسیر کند که به گفتۀ مولانا:
گر خِضِر در بحرْ کشتی را شکست
صد درستی در شکستِ خضرْ هست
آن گل سرخست تو خونش مخوان
مست عقل است او تو مجنونش مخوان
□ جان میلتون در آغاز بهشت گمشده آنجا که از الهه گان نُهگانه
برای الهام شعر مدد می جوید گوید:
ای الهۀ شعر و ای موزۀ آسمانی
آنچه را در من تاریک و مه آلود است
به نور معرفت خویش روشن گردان
آنچه را که در من دانی و فرو افتاده است تعالی بخش
تا من بتوانم در جان این سرود
مشیت ازلی پروردگار را به بیان آورم
و کارهای خداوندی را توجیه کنم و در دل مردمان شیرین گردانم.
برگرفته از کتاب " گنجینه آشنا "
به قلم حسین الهی قمشه ای

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 12 آبان 1395
نظرات

به نام خدا

کرامات_شیخ_اقطع_و_زنبیل_بافتن_او_با_دو_دست_دفتر_سوم_مثنوی

 شیخ اقطع از عرفای بزرگ بود که یک دست داشت ،یکروز در کلبه (عریش)
خود نشسته ومشغول زنبیل بافتن با دو دست بود که شخصی وارد کلبه او میشود .
شیخ به شخص تازه وارد میگوید چرا سرت را انداختی وبه داخل کلبه من آمدی؟
چرا بدون اجازه من با سیاق(پیشی گرفتی ،سبقت گرفتی ،با عجله) وارد شدی،
ومرد به اومیگوید انقدر مشتاق دیدار تو بودم سرزده واردشدم .شیخ از مرد قول
میگیرد که درباره اینکه با دو دست زنبیل میبافته به کسی چیزی نگوید .

مولوی اشاره به این نکته دارد که عارف واصل چون اراده اش با اراده خداوند یکی
شده انجام هیچکاری برایش غیر ممکن نیست ،ولی اجازه بیان اسرار الهی را ندارد .
مرد قول میده به دوستان ،نزدیکان ودشمنان هم در این مورد حرف نزند .
ولی عده ای آدم فضول در قوم از هرجا که دید داشت به منزل شیخ اقطع نگاه میکردند
ومتوجه شدند که شیخ با داشتن یکدست هنگام بافت زنبیل دو دست دارد و این کرامت
را به دیگران خبر دادند .

شیخ به درگاه خداوند روی میاورد ومیگوید من این راز را پنهان کردم چه حکمتی بود
که اسرار را فاش کردی؟
خداوند به او وحی میکند ،زمانی که تو دستت را در حادثه از دست دادی ،عده ای به
ولی بودنت شک کردند ومن خواستم با این کرامت حقانیت تو را ثابت کنم.
تا عده ای به دلیل یک واقعه بد نسبت به عدم حکمت در کارمن ، گمراه نشوند واز
درگاه الهی رو برنگردانند.

همانطور که قبل از گرفتن دست تو ،بتو آرامش وصبر وتحمل حادثه را داده بودم .
مولوی از داستان به این نتیجه میرسد که هرچه از طرف خداوند میاید حکمتی در
آن است . وهر کرامتی توسط عارفان واصل انجام میشود فقط برای هدایت مردم
به سوی خداوند است وقصد خودنمایی ندارند.
رمز گشایی این دست غیبی برای از بین بردن توهمات ناروا در مردم وروی آوردن
آنهابه خداوند است .واینکه خداوند در هر حادثه ای حتما صبر وتحمل آن حادثه را هم
میدهد، وهیچ کار او بدون حکمت نیست.

 خدا گر زحکمت ببندد دری                     زرحمت گشاید در دیگری

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود