مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,باغبان_صوفی_فقیه_علوی, تفسیر , شعر

باغبان_صوفی_فقیه_علوی
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 7 اسفند 1395
نظرات

باغبان صوفی_فقیه علوی

 باغبان به باغ خود میرود وسه نفر را درباغ خود می بیند وتصور میکند این ها دزد
هستند. باخودش میگوید من میتوان ثابت کنم که به باغم تجاوز کردند ولی نمیتوانم به
تنهایی با آنها دعوا کنم ،چون آنها جمه هستند ومن تنهام .پس بهتر است ابتدا بین آنها
اختلاف بندازم واتحاد بین آنها را از بین ببرم .

 باغبانی چون نظر در باغ کرد
دید چون دزدان به باغ خود سه مرد

یک فقیه و، یک شریف و، صو فئی
هریکی شوخی ، بدی لا یو فئی
*شوخی، گستاخ
*لا یو فئی، پیمان شکن
*شریف، سید

گفت :با اینها مرا صد حجت است
لیک جمع اند و، جماعت قوت است

هریکی را زآن دگر تنها کنم
چونکه تنها شد، سبالش بر کنم
*سبال، سبیل

باغبان پیش رفت وبا خوشرویی به صوفی می گوید :برای لذت بردن توی باغ برو
از اتاق من گلیم بیار تا بر روی آن بنشینیم وبیشتر لذت ببریم .صوفی بطرف اتاق
رفت ودر بین درختان ناپدید شد .

گفت صوفی را :برو سوی وثاق
یک گلیم آور برای این رفاق
*وثاق، اتاق خانه
*رفاق، رفیقان

باغبان بطرف فقیه رفته ومیگوید ما با فتواهای تو زندگی میکنیم . و به سید
میگوید توهم از اولاد پیامبر هستی، ولی این صوفی لیاقت دوستی شما را ندارد
او شکم پرسته ،باغ که قابلی نداره تمام زندگی من در اختیار شماست وقتی خیالش
راحت شد که بینشان تفرقه انداخته بطرف اتاق رفت وصوفی رو به حد کشت کتک
زد تا بیهوش شد .

وسوسه کردومر ایشان را فریفت
آه کز یاران نمی باید شکیفت

فقیه وسید فریب باغبان را خوردند و از صوفی جدا شدند .فریاد ..که نباید جدایی
از یاران ودوستان رابه راحتی تحمل کرد .(پذیرفت).
*شکیفت ،صبر وتحمل کرد

باغبان بعد از کتک زدن صوفی برگشت و رو یه سید کرد وگفت:من در اتاقم نان و

مرغابی بریان دارم برو بیار و شکمی سیر بخوریم .همینکه سید از نظر دور شد.رو به
فقیه کرد وگفت : ای عالی مقام که در بزرگی تو شک نیست تو از کجا میدونی که این
سید راست بگوید واصلا سید واز خاندان رسول باشد.

چون زصوفی گشت فارغ باغبان
یک بهانه کرد زآن پس جنس آن

کای شریف من، برو سوی وثاق
که زبهر چاشت پختم من رقاق
*رقاق:نان نازک

خواند افسون ها، شنید آن را فقیه
در پیش رفت آن ستمکار سفیه

باشریف آن کردمرد ملتجی
که کند با آل یاسین خارجی

باغبان وقتی فقیه را نسبت به سید بدبین کرد بطرف خانه رفت وآن کاری را با او کرد
که خوارج با پیامبر کردند.
*(آل یاسین،خاندان پیامبرص،یاسین از نامهای پیامبر است ).
*خارجی اشاره به خوارج در جنگ صفین دارد که به حکمیت اعتراض کردند وبه صورت
مخالف درجنگ نهروان به دشمنی با علی ع پرداختند .
باغبان با کینه ای شبیه کینه شمر ویزید با اولاد پیامبر با سید برخورد کرد و مانند
صوفی اورا هم از پا در آورد . وسید با همان حال بد با خود میگفت فقیه الان تو تنها
مانده ای ،باید تحمل داشته باشی چرا به حرف این باغبان ستمگر گوش دادی؟ اگر برای
تو رفیق همدم نبودم از این باغبان هم بیشتر در حق تو ستمگری نمیکردم .

پای دار اکنون که ماندی فرد وکم
چون دهل شو، زخم می خور بر شکم

گر شریف ولایق وهمدم نیم
از چنین ظالم تو را من کم نیم

باغبانی چون نظر در باغ کرد
دید چون دزدان به باغ خود سه مرد

یک فقیه و، یک شریف و، صوفئی
هریکی شوخی، بدی لا یو فئی

باغبان همانطور که گفته شد ابتدا صوفی رو از آن دو نفر با ترفند جدا کرد واورا
با چوب کتک زدبعد سید رو با زیرکی از فقیه جدا کرد واو را هم تا حد کشت زد والان
با خیال راحت به سراغ فقیه رفت.


تاشد ازو فارغ، بیآمد کی فقیه
چه فقیهی؟ ای تو ننگ هر سفیه

فتوی ات این است ای ببریده دست
کاندر آیی و ، نگویی امر هست ؟

این چنین رخصت بخواندی در وسیط ؟
یا بده ست این مسئیله اندر محیط؟

 باغبان به نزد فقیه رفت وگفت :دستت قطع بشود .تو فتوای وارد باغ دیگران
شدن را با چه اجازه ای دادی آیا تو در آموزش فقاهت یادگرفتی ؟ تو در درس
بسیط یا درس محیط خوانده بودی؟ تو چه فقیهی هستی ؟ تو مایه ننگ هستی ؟

*بسیط: کتاب فقهی امام محمد غزالی
*محیط : کتاب شرحی است بر الوسیط غزالی نوشته محمد بن نیشابوری
*محیط:کتابی نوشته شمس الائمه محمد بن ابی بکر سرخسی

بعد از این سخنان فقیه به باغبان میگوید حرف تو واقعا حق است وتو باید مرا
بزنی، این سزای کسی است که از یاران خودش جدا بشود .

گفت : حق استت، بزن دستت رسید
این سزای آنکه از یاران برید

 

ذفتر دوم مثنوی

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 7 اسفند 1395
نظرات

حکایت ِ ابوالحسن خرقانی و همسرش

شیخ ابوالحسنِ خرقانی عارف نامدار زمان خود بود ومردم برای ملاقات او به خرقان
می شتتافتند روزی درویشی ازطالقان، برای دیدنِ شیخِ، راهی خرقان شد. درویش
در طول راه سختی های زیادی را تحمل کرد و سرانجام به خرقان رسید وبا نشانه ها
وجستجو منزل شیخ را پیدا کرد. و در زد .
همسرِ شیخ در را باز کرد و از او پرسید: «چه می‌خواهی»؟
درویش جواب داد: «من برای زیارت شیخ آمده‌ام».
همسرِ شیخ پوزخندی زد و گفت: مرد ابله و احمقی هستی که خود را به رنج انداختی
وراه دور را طی کردی! تو در شهرِ خودت کاری نداشتی؟ شاید شیطان تو را وسوسۀ
کرده تا به این سفر آمدی.شیخ مردی حیله گر است و انسانهای ساده لوح را گمراه میکند .
بهتر است به شهر خودت برگردی.
درویشِ به شدّت از سخنان همسر خرقانی ناراحت شده و اشک از دیدگانش روان شد و در
میان اشک و اندوه، گفت: آنِ والا مقام اکنون کجاست؟
وادامه داد سخنان تو، هیچ‌گاه مرا از درِ خانۀ شیخ دور نمی‌کند. من به بادی به این درگاه
نیامده‌ام، تا به گَردی از اینجا بازگردم.
اگر شمعِ حق را فوت کنی، سر و روی خودت می‌سوزد. خفاش در خواب می‌بینند که آفتاب
خاموش شده و جهان بدون نور مانده است. آسمان‌ها بندۀ شیخِ ما هستند و همۀ مردمِ دنیا
بر سرِ خوانِ کَرَمِ او نشسته‌اند. اگر او نبود، این آسمان گردش و نور پیدا نمی‌کرد و درون
خود گنج و در بیرونِ دارای گُل‌های رنگارنگ نمی‌شد. برو شکر گزار باش که سگ این _
خانه ای،وگرنه تو را می کشتم .
درویشِ براه افتاد تا خبری از شیخ خرقان به دست بیاورد. به او گفتند: شیخ برای جمع‌آوریِ
هیزم به کوه رفته است. مریدِ برای یافتنِ شیخ، به سوی کوه رفت. در راه مرد با خود
می اندیشیدکه چرا شیخ در خانۀ خود، با چنین زنی، همنشین شده است؟ وبا خود میگفت
اعتراض وشک بررفتار شیخ نوعی کفر است.
در این افکار بود که شیخ را از دور دید که پشته ای هیزم بر پشت شیری غران گذاشته
ِ وخود روی پشتۀ هیزم نشسته و ازماری بزرگ به عنوان تازیانه در دست استفاده میکند.
شیخ درویش را دید ،خندید و با نور دل از ضمیر مرید آگاهی یافت وگفت: «به سخنان
ِشیطان گوش نده»!
و هرچه مرید باخود فکر کرده بود را برای او بازگفت :ودر مورد همسرش چنین گفت :
«اگر من چنین زنی را تحمل می‌کنم، به خاطرِ هوای نفس نیست.باید صبر وتحمل خود را
زیاد کرده ونباید در این مرحله توقف کنی. اگر منِ بدخوییِ این زن را صبورانه تحمل
نمیکردم، هیچ‌گاه شیرِ نر برای من بیگاری نمی‌کرد».

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود