مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,هرمنو تیک چیست ?, تفسیر , شعر

هرمنو تیک چیست ?
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 18 آذر 1395
نظرات


هرمنو تیک چیست ?

با سلام محضر شما انچه که بنظرم میرسد در ابتدا اینست که
مساله هرمنوتیک بیش از یک دهه است که به شکل جدی در کشورمان  مطرح شده است.
ریشه این واژه به هرمس یکی از خدایان یونان باستان بر میگردد
مردم برای تاویل رویاهایشان نزد پیکره ی هرمس می رفتند و از او می خواستند رویاهایشان را برایشان معنا کند و ظاهرا یک روحانی  در معبد از پشت این پیکره رویاهای انان را تاویل می کرد.
چیزی که نباید در اینجا خلط شود تمایز عباراتی چون
تفسیر. تعبیر و تاویل است.
در واقع تاویل باز گرداندن متن به همان منظوری است که نگاشته شده است.
این مفهوم برای کالبد شکافی متون دینی تا حد زیادی ایجاد شد
با بروز و ظهور پدیده مدرنیسم در ساحات اجتماعی و مدرنیته در ساحات فرهنگی که پس از اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ روی داد باعث شد با ترجمه متون مقدس به سایر زبانها و... باب اندیشه ورزی و سوال و پرسشگری در این میان باز شود.
البته یکی از بیسها این بود.
در این میان فلاسفه و زبانشناسان بسیار به بحث پیرامون این حوزه پرداختند.

عده ای با پیش کشیدن مساله مرگ مولف چون رولان بارت در ادبیات و هنر به خوانش خواننده از متن و نظام نشانه شناسی ایجاد شده در ذهن اصالت دادند و معتقد بودند که خواننده بیشتر از مولف می تواند به متن احاطه پیدا کند و اساسا راز جاودانگی متن و لذت بردن از  متن همین است.

دیگرانی چون واتیمو معتقد بودند که اساسا هر چیز که ما تجربه میکنیم یک تاویل است و همه چیز در قالب ارزشهای ذهنی فرد تاویل می شود.

اگر بخواهیم واضح تر این مساله را طرح کنیم باید از نیچه شروع کنیم او به بررسی مفاهیمی چون قدرت. حقیقت و... از زاویه دید خود پرداخت و بگونه ای سعی کرد ارتباط انها را با زبان تبیین کند.
سپس هایدگر با طرح مسایلی چون اندیشیدن و باشیدن باب دیگری در این زمینه گشود و گادامر نیز بعنوان شاگرد او این راه را البته به شیوه خودش ادامه داد.❌
 دیگر متفکر که روی این مساله فوکوس کرده  ریکور است و معتقد است در تاویل از یک متن ۳فرایند تماس عینی و تجزیه وتحلیل ساختاری..دریافت متن یا فراشد خواندن....ودر نهایت مرحله وجودی یعنی تخصیص معنای متن به خود صورت می گیرد.
افرادی چون دیلتای هم میان فهم که عبارتی در علوم انسانی است با تبیین که واژه ای در علوم طبیعیست تمایز قایل شدند و اساس کار خود را براین پایه قرار دادند.

بعضی دیگر از متفکرین معتقد بودند فهمیدن همان تاویل کردن است.
افرادی چون امبرتو اکو نیز در این زمینه کار کرده اند. اکو معتقد بود تاویل گری افراطی از متن یک اشتباه است مثلا اگر کسی بگوید با خواندن انجیل به این نتیجه رسیده ام که فلان فرد را بکشم و... اساسا جامعه چنین چیزی را نمی پذیرد.
او ۳گونه نیت را  در این  میان شناسایی می کرد
نیت مولف. نیت خواننده و نیت متن
البته دیگرانی نیز چون دریدا و شاگردانش مسایلی را در مورد نظام دال و مدلولها و... عنوان کرده اند که پرداختن به انها در صلاحیت حقیر نیست.
از دیگر متفکرانی که به مساله هرمنوتیک پرداخته فوکو است که نظام اندیشگانی خاص خود را دارد.

بهرحال تا انجا که من میدانم نسبتی میان ساخت گرایی و زبانشناسی و تاویل متن موجود است و با سر براوردن مفاهیمی چون شالوده شکنی و.... نسبتی میان این مفاهیم با استعاره و اشنایی زدایی و.... در ادبیات منعقد است.

کتاب خوبی که معتقدم علاوه بر اثار رایج از جمله متفکرین فوق الذکر به اضافه ی لاکان و شاگردانش تا برسد به کریستوا و .... موجود است کتاب بوطیقای ساختگرای جاناتان کالر است که بسیار منظم و زیبا مباحث را مطرح می کند و به فهم مساله هرمنوتیک نیز بسیار کمک می نماید. که پایان نامه دکتری اکسفورد است.


         "سهیل جمشید پور"          

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 14 آبان 1395
نظرات


به نام خدا 

غزل_1280_دیوان_شمس

 این غزل را مولوی در وصف شمس ودر اوج دلتنگی نوشته است و
همانطور که در جریان هستید شمس به دلیل آزار واذیت حسودان از قونیه
خارج میشود ومولوی دلتنگ این خروج خطاب به مریدان وحاسدان میگوید :

جان منست او هی مزنیدش                                 آن منست او هی مبریدش
روح وروان من شمس است او را آزار ندهید ، آن من یعنی مال من ،
او پادشاه وجود من است ،اورا از من مرتب جدا نکنید (هی مبریدش ).

آب منست او نان منست او                                مثل ندارد باغ امیدش
شمس مایه حیات وزندگی من است برای تکامل وجودم نیاز مند او
هستم ،عالمی را که به من مینمایند از بهشت هم زیباتر وسرسبزتر است .

 باغ وجنانش آب روانش                                    سرخی سیبش سبزی بیدش
مقایسه بین بهشتی که خود مولانا تا قبل از آشنایی باشمس تصور کرده بود
وعالم معنا یا بهشت موعودی که شمس ذکر کرده را بیان میکند ومیگوید
اصلا قابل قیاس نیستند .

 متصلست ومعتدل است او                               شمع دلست او پیش کشیدش
متصل ،پیوسته ،ملحق ،در اصطلاح عرفا به کسی که به وصل خدا
رسیده است متصل یا واصل میگویند .
شمس عارفی واصل وراه ارتباط من باخداست .(معتدل، ایجاد کننده اعتدال )
او باعش روشنی ضمیر انسان میشود اورا به نزد خود فراخوانید .

 هر که زغوغا وزسر سودا                                  سرکشد این جا سر ببریدش
اگر از روی قیل وقال و توهم در این دایره مستی هوی نفس کسی سریر آورد
وخودنمایی کرد. یا ایجاد آشوب کرد مانع او شوید (سرببریدش، همانجا آتش
هوس وقال را خاموش کنید ).

هر که زصهبا آرد صفرا                                        کاسه سکبا پیش نهیدش
صهبا ، همان باد صباست که به ضرورت وزنی به این صورت آمده است.
درست مثل شخصی که مبتلا به صفرا باشد وصبح ناشتا حالش بد میشود و
برایش کاسه سکنگبین (سکبا) میدهیم،چون سکنجبین صفرا بر است وبرای
درمان کبد شیرینی بدون چربی مفید است او را هم درمان کنید . مانع رفتار
ناشایست حاسدان شوید .

عام بیاید خاص کنیدش                                      خام بیاید هم بپزیدش
هر انسان با خیالات وتوهمات ذهن اسیر قال (عام )در این دایره قرار بگیرد باید از
اندیشه رهاشده ودر جرگه خاصان وسالکان قرار بگیرد ودر طی طریق سلوک خامی
خود را از دست بدهد وپخته شده به تکامل روح برسد .

 نک شه هادی زآن سوی وادی                            جانب شادی داد نویدش
الان از عالم معنا راهبر وراهنمایی مثل شمس برای ما آمده و به ما بشارت وصل
الهی را میدهد .

 داد زکاتی آب حیاتی                                         شاخ نباتی تا به مزیدش
شمس شمه ای ( زکاتی )از آنچه که مایه شیرینی (نوشین شدن روح )
وحیات جاوید است به ما میدهد تا خودمان با کمک راهنمایی او به مقصد
برسیم ، اوچراغ هدایت ما شده است

 باده چو خورد او خامش کرد او                               زحمت برد او تا طلبیدش
هر کس از باده الست یا می مستی که شمس داده بخورد برعکس می
انگور که شخص را به هیجان میاورد ساکت میشود وبه درون سفر میکند
وبرای زلال شدن درون رنجها میبرد تا در درگاه الهی پذیرفته شود .

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 8 تير 1395
نظرات


بنام خدا

غزل 462 دیوان شمس تبریزی

این غزل دارای ابهاماتی برای خواننده است ، ابتدا به نظر میرسد مولانا درباره خودش صحبت میکند وبعد متوجه میشویم اینگونه صحبت کردن از مولانا در وصف خودش قابل قبول نیست ،شک میکنیم درباره خداوند یا شمس است یعنی در مقام معشوق گفته شده و اگر درخصوص خداوندست یک نوع انالحق گفتن است .
.
یوسف کنعانی ام روی چو ماهم گواست //هیچ کس ازآفتاب خط وگواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم // راست تر از سرو قد نیست نشانی راست

این عاشق از ماهیت عشق خودش صحبت میکنه ومیگه زیبایی که در چهره منه زیبایی درونی وعشق خدایی است، مثل زیبایی یوسف وقامت سرو تجلی خداوند در من است و درست مثل خورشید که وقتی میتابه از نور وگرما حسش میکنیم وآنچه حس میکنیم دلیل بروجود خورشید است . آیا برای خورشید که گرم ودرخشان بدنبال مدرک هستیم ؟

هست گواه قمر چستی خوبی وفر //شعشه اختران خط و گواه سماست
ای گل وگلزارها کیست گواه شما ؟//بوی که در مغزهاست ، رنگ که در چشم هاست

دلیل اینکه ماه نورانی وباشکوه است وستارگان نورانی هستند همینه که به آنها نگاه میکنیم ونور رادرک میکنیم. مثل وقتی در باغ یا گلستان باشیم بوی گل که در مغز درک میکنیم ورنگ آن که میبینیم برای حضور گل کافیه دیگر نیازی به شاهد ندارد ما گل رو میبینیم وبوی گل رو هم حس میکنیم پس گل وجود دارد.

عقل اگر قاضیست کو خط ومنشور او ؟//دیدن پایان کار صبر و وقار ووفاست
اگر قبول داریم با عقل میتونیم قضاوت کنیم ؟ بخاطر وقار وصبوری ووفاداری است که در سایه عقل از ما تا نتیجه کار
دیده میشود وبا این مشخصات عقل به مقام قضاوت نایل شده است .

عشق اگر محرم است چیست نشان حرم ؟//آنک بجز روی دوست در نظر او فناست
اگر عشق الهی را نشان محرم بودن به عالم معنا میداند علتش چیه ؟ جز اینکه هرچه به غیر از دیدار دوست یا معشوق پیش او هیچ است دیده نمیشود . ارزش ندارد ؟

عالم دون روسپی است ، چیست نشانی آن ؟//آنک حریفیش پیش وآن دگرش در قفاست
دنیا مثل انسانی هرزه است چون هرلحظه به یک نفر روی خوش نشون میده واین خشنودی ومهرش از روی وفاداری نیست بلکه از هرزه بودن دنیاست یعنی دنیا بیوفاست ونمیشه بهش دل بست وهرلحظه بکام عده ای میگرده .

چیست نشانی آنک هست جهانی دگر ؟// نو شدن حالها ، رفتن این کهنه هاست
روز نو و شام نو ، باغ نو و دام نو //هر نفسی اندیشه نو ، نو خوشی ونو غناست

چه چیزی به ما ثابت میکنه غیر از این دنیا ، دنیایی دیگری وجود دارد؟ این دگرگونی وچرخش وحرکت به سمت نوشدن در تمام هستی در حال ما ، در روز ، در شب ، در سال ، در فصل ، درفکر و...وجود دارد.در دنیا هیچ چیز ثابت نیست همه درحال حرکت به سمت تغیر به شکل دیگر یا نو شدن هستند واین لحظه نسبت به لحظه بعد کهنه میشود .

نو زکجا میرسد ؟ کهنه کجا میرود ؟// گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست
عالم چون آب جوست ، بسته نماید ولیک //می رود و می رسد نو ، نو این از کجاست ؟
این نو از کجا میاد وآن کهنه به کجا میرود ؟ مگر نه اینکه ماورای این دنیا دنیایی دیگر وجود دارد ، عالم مثل جوی آب میمونه که آب در آن حرکت میکند وما که نگاه میکنیم آب رو در جوی میبینیم ولی نباید غافل شیم آبی که این لحظه جلوی چشم ماست همان آب لحظه قبل نیست در هر لحظه آب در نظر شما نو میشه وآب لحظه قبل از جلوی چشمانتان رد میشه خوب این نو از کجا میاد؟ این نو کهنه کسی است که لحظه ای قبلتر از شما داره به آب نگاه میکنه ونو برای کسی که بعد از شما نگاه میکنه وهمینطور درتمام هستی این حرکت نو شدن وجود داره تا ما به سرچشمه برسیم .

خامش ودیگر مگو ، آنک سخن بایدش //اصل سخن گو بجو ، اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان ، مفخر تبریزیان// آنک در اسرار عشق همنفس مصطفانست
ابیات را تا اینجا بخداوند نسبت داده که هر چه بخواهد همان میشود واگر دقت کنیم هرکار او دلیل وجودخداوند است ، چون وجود هر کاری تجلی خداوند بر روی زمین است .
اما اینجا گفته شده خاموش باش واز اسرار الهی نگو واین اسرار فقط باید به طالب آن گفته شود گوینده این ابیات میتونه شمس باشد که در غزل گفته شده اصل سخن شمس است که کلامش در ادامه کلام رسول خداست واشاره به یکی شدن عاشق ومعشوق در اینجا دارد من عاشق ومن معشوق ، من روحانی شمس وخداوند که یکی شده است ومن مولوی که با من شمس یکی شده همان منی که در خواب به عنوان روح القدس ما را فرامیخواند وما الهام او را میشنویم زمانی که نفس ناطقه به نفس مطمینه یا گوینده حقیقی یا بعد روحانی انسان تبدیل شده است ودر آن زمان پرتوی از خورشید حق می باشد واو دستور صادر میکند که در برابر گرفتاران نفس اماره ونفس ناطقه خاموش باش .وبه طالبین سخن حال میگوید به سخن حق یا شمس بپیوندید که پیام او پیام محمدص است وبه مرتبه نفس مطمئنه ارتقا پیدا کنید وسکوت اختیار کنیدکه غذای  این نفس سکوت است


ف-مرادبک

برچسب‌ها: غزل , تفسیر ,
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 7 خرداد 1395
نظرات

 

این همدم اندرون که دم می دهدت
امید رسیدن حرم می دهدت
تو تا دم آخرین دم او می خور
کان عشوه نباشد ز کرم می دهدت.

رباعی 218 مولانا 

مولانا از چه چیزی در درون آدم سخن به میان می آورد؟ چه چیزی به ما می گوید و چرا باید تا آخرین دم, هدایت او را بپذیریم؟

در آموزه های بودیسم, حوزه ای به نام حوزه آکاشیک تعریف شده است که به اعتقاد آنها, تمامی اطلاعات و آگاهی هستی از ازل تا ابد در آن ذخیره شده است.

در قرآن کریم نیز از مفهومی به نام لوح محفوظ صحبت شده که دقیقا چنین خاصیتی را دارد.

ساحت وجود انسان, از سه بعد روح, جان و جسم ساخته شده است. همان طور که قبلا گفتیم, جسم مادی ما اسیر حواس ضعیف و محدودیت هایی است که اجازه نمی دهد به این حوزه آگاهی که در سطح فرکانسی بالا است دسترسی پیدا کنیم. اما جان ما که کم تر اسیر محدودیت های جسم است, می تواند نقبی زده و با این فضا ارتباط برقرار کند.
اینکه از چه طریقی می توان این نقب را ایجاد کرد, در این مجال نمی گنجد اما منظور مولانا را اکنون بهتر می توانیم از این همدم اندرون بیابیم.

این همدم همان جان ما است که با لوح محفوظ در ارتباط است و در صورتی که بتوانیم به ندای او گوش فرا دهیم, به فراخور نیاز و صلاحدید ما, آگاهی هایی را از این لوح دریافت کرده و راهنمایی هایی را به ما اعلام می کند که می توان آن را ندای قلبی نیز نامید.

 

ف- مرادبک

برچسب‌ها: رباعی , مولوی , معنی , تفسیر ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود