مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,عیسی مسیح از نگاه مولانا, تفسیر , شعر

عیسی مسیح از نگاه مولانا
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 4 دی 1395
نظرات

بمناسبت زادروز عیسی مسیح
عیسی مسیح از نگاه مولانا

شاید کمتر اثر نظم و نثری در ادبیات پارسی را بتوان سراغ گرفت که در آن از زندگی و تعالیم عیسی مسیح، سخنی به میان نیامده باشد، به ویژه در آثار عرفانی بزرگانی چون سنایی، عطار، حافظ و مولانا
مولانا همچون مسیح، عهدی نا گسستنی و دیرینه با شادی بسته تا جایی که خود را فرزند فرح و شادی می خواند.
مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم // فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم
وی در فیه ما فیه به این حال مشترک خود و عیسی اشاره کرده، می گوید: عيسی اهل سکر و شادی بوده بسيار می خندید و حال آنکه يحيی تعمید دهنده اهل قبض بود و بسيار می گريست. روزی يحيی از عيسی پرسید:
«آيا از قهر و غضب خداوند ايمنی داری كه این چنين خندانی؟»
عیسی پاسخ داد: «آیا تو از لطف و رحمت خدا غافل شده ای كه چنین می گریی؟»
همچنین در این کتاب آمده است که روزی عیسی در صحرایی می گردید، باران عظیم فرو گرفت، در خانه سیه گوش (نام حیوانی) در کنج غاری پناه گرفت لحظه ای، تا باران منقطع گردد، وحی آمد که از خانه سیه گوش بیرون رو که بچگان او به سبب تو نمی آسایند.
عیسی خارج شده و با خداوند گفت: «فرزند سيه گوش را پناهست و جايست و فرزند مريم را نه پناهست و نه جای و نه خانه است.»
این داستان قرابت بسیاری دارد به داستان عهد جدید آنجا که می گويد:
«روبهان را لانه و مرغان هوا را آشيانه هاست، ليكن پسر انسان را جای سر نهادن نيست.»
از دیگر راهکارهای مولانا برای رشد وشکوفایی خرد در انسان تسلط بر نفس و هواست چه بنا بر قول حکیمان، انسان سالم کسی است که بتواند خشم وشهوت خویش را در اختیار خود درآورد.
مولانا با بیان داستانی کوتاه و پر مغز این پیام خردمندانه از زبان مسیح بدین شکل بیان می دارد.
گفت عیسی را یکی هشیار سر // چیست در هستی ز جمله صعب‌تر
گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا // که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت ازین خشم خدا چه بود امان // گفت ترک خشم خویش اندر زمان
در مثنوی و درلابلای اشعار آن مولانا به دفعات «خر» را نماد جسم انسان و «عيسی» را رمز جان و روح انسانی خوانده و مخاطبین خود را به بازگشت به این روح انسانی می خواند.
عـیسی روح تــو با تو حاضرست // نصرت از وی خواه کو خوش ناصرست
اساسا انسان باید همواره رو به سوی عیسی جان داشته باشد و جهالت و خرپروری را ترک گوید، چه در غیر این صورت همچون خر در برون پرده خواهد ماند.
ترک عیسی کرده٬ جان پرورده ای // لاجرم چون خر برون پرده ای
در نگاه مولانا٬ مسیح به آسمان چهارم صعود کرده است. وی در دیوان شمس بر این باور است که کسانی که چند قدحی از جام راستی مسیح نوشیده اند، باید از آسمان چهارم نیز گذر کنند، چنانچه می فرماید:
اگر تــو مست شرابی چرا حشـر نکنی // وگر شراب نداری چرا خبر نکنی
وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی // ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی
مولانا، همچنین عارفان و مردان خدا را طبیبان جان و روان انسان ها می داند که در پی درمان دردهای بشریت پا به این جهان گذارده اند٬ او همچنین با ذکر عیسی به عنوان سمبل شفا و آسایش بر این باور است که دوستان خداوند نیز مسیح گونه در پی درمان دردهای جامعه خویش می باشند.
هر یکی از ما مسیح عالمی است // هر الم را در کف ما مرهمی است
نکته آخر، در داستان گریختن عیسی به کوه از دست احمقان٬ مولانا، معجزات فراوانی را به عیسی نسبت می دهد. از آن جمله شفا دادن کور و کرها، زنده کردن مردگان و دمیدن در آب و گل و پدید آوردن مرغان.
در این داستان مولانا از زبان کسی که شاهد این رفتار غیرمتعارف فرار عیسی به کوه است، پرسش می کند که:«آیا تو همان مسیحی نیستی که معجزات فراوانی از تو سر زده است و اگر چنین است، پس چرا اینگونه در حال گریختن هستی؟» و او پاسخ می دهد که:
گفت رنج احمقی قهر خداست // رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست
و سرانجام نتیجه گیری می کند که انسان آگاه باید از احمقان بگریزد، چه خسارات فراوان غیر قابل جبرانی در نتیجه دوستی با احمق متوجه هر انسانی می گردد.
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت // صحبت احمق بسی خون ها که ریختت

استادبابك صفوت

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 3 شهريور 1395
نظرات

سیمای حضرت مسیح درمثنوی سیمایی روحانی و استثنایی است.


عنوان " کلمه " و " روح الله " ، او را از حیث ولادت به حضرت آدم و از لحاظ فرجام به حضرت ادریس شبیه می سازد و از سایر انبیا متمایز میکند.
در داستان ولادت عیسی که در مثنوی بر مبنای قرآن کریم استوار شده است، هیچ چیز جالبتر از حمل یافتن مریم از روح القدس نیست.

دید مریم صورتی بس جان‌فزا
جان‌فزایی دلربایی در خلا

پیش او بر رست از روی زمین
چون مه وخورشید آن روح الامین

لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
کو برهنه بود و ترسید از فساد

گشت بی‌خود مریم و در بی‌خودی
گفت بجهم در پناه ایزدی

مریم به هنگام برهنگی صورت جوان زیبا و جانفزایی را میبیند که گویی از زمین به یکباره روییده باشد وحشتزده به خدا پناه میبرد اما آن جوان (روح الامین) او را از وحشت باز میدارد و میگوید تو از من به حق پناه می بری(اعوذ آری) در حالیکه من خودِ آن پناهم. من امین حضرت حقم، از من فاصله مگیر.

تو همی‌گیری پناه ازمن به حق
من نگاریدهٔ پناهم در سبق

آن پناهم من که مخلصهات بوذ
تو اَعوذ آری و من خود آن اَعوذ

بانگ بر وی زد نمودار کرم
که امین حضرتم از من مَرَم

روح القدس، مریم را به عیسی بشارت میدهد و به او چنان روح و نفخه ای میبخشد که کرامات آن در وجود حضرت مسیح متجلی میشود.
حالِ عیسی ورای سایر آدمیان است چنانکه خداوند بعد خلق آدمیان در آنها روح دمیده است اما عیسی خلقتش هم به وسیله روح انجام شده است.
این همان یکرنگی یا صورتی از اتحاد لاهوت و ناسوت در وجود عیسی میباشد و نشانه ی رفع دوئیت بین روح و جسم است.

مولانا در داستان خم عیسی به این بیرنگی اشاره دارد.
داستان از این قراراست که مریم عیسی را در کودکی به آموختن حرفه ی رنگرزی در نزد استاد می گمارد.
یک روز در غیاب استاد، عیسی همه جامه ها را که رنگهای مختلفی میخواستند در یک خم رنگرزی می اندازد و به هر رنگی که جامه ها میبایست بود، از خم بیرون می آورد.

او ز یک رنگی عیسی بو نداشت
وز مزاج خمِّ عیسی خو نداشت

جامهٔ صد رنگ از آن خم صفا
ساده و یک‌رنگ گشتی چون صبا

مولانا میگوید، یک رنگی خاصیت و مزاج خُم حضرت عیسی است، و اتصال او با عالم روح متضمن مفهوم این یک رنگی اوست.

صحنه بشارت مریم در انجیل لوقا (باب اول ـ آیات 31 ـ 32) چنین آمده است:
فرشته به او گفت: ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته پسری به دنیا می آوری که عیسی نام دارد...


در سوره آل عمران (آیات 45 ـ 51) همین رخداد چنین بیان شده است:
و ملائک به مریم گفتند که خدا تو را به کلمه ای که نامش مسیح عیسی ابن مریم است، بشارت می دهد... چنانکه در سوره مریم (16 ـ 21) آمده است: یاد کن از احوال مریم آن روز که برای عبادت در کنجی عزلت گزید و ما روح خود را به صورت جوانی زیباروی به سوی او فرستادیم...

و اینک دنباله داستان را از زبان مولانا بشنویم:

بانگ بر وي زد نمودار کرم
که امين حضرتم از من مرم

از سرافرازان عزت سرمکش
از چنين خوش محرمان خود درمکش

از وجودم مي گريزي در عدم
در عدم من شاهم و صاحب علم

مريما بنگر که نقش مشکلم
هم هلالم هم خيال اندر دلم

چون خيالي در دلت آمد نشست
هر کجا که مي گريزي با توست

جز خيالي عارضي باطلي
کو بود چون صبح کاذب آفلي

من چو صبح صادقم از نور رب
که نگردد گرد روزم هيچ شب

هين مکن لاحول عمران زاده ام
که ز لاحول اين طرف افتاده ام

مر مرا اصل و غذا لاحول بود
نور لاحولي که پيش از قول بود

تو همي گيري پناه ازمن به حق
من نگاريده پناهم در سبق
آن پناهم من که مخلصهات بوذ
تو اعوذ آري و من خود آن اعوذ

آفتي نبود بتر از ناشناخت
تو بر يار و نداني عشق باخت

يار را اغيار پنداري همي
شاديي را نام بنهادي غمي

اينچنين نخلي که لطف يار ماست
چونک ما دزديم نخلش دار ماست

اينچنين مشکين که زلف مير ماست
چونک بي عقليم اين زنجير ماست

اينچنين لطفي چو نيلي مي رود
چونک فرعونيم چون خون مي شود

خون همي گويد من آبم هين مريز
يوسفم گرگ از توم اي پر ستيز

تو نمي بيني که يار بردبار
چونک با او ضد شدي گردد چو مار

مثنوى معنوى- دفتر سوم، بخش ١٨٠

نيّر طهورى

برچسب‌ها: مسیح , مثنوی , مریم , مولوی ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود