یکی از مباحثی که پیرامون مفهوم وجود مطرح شده، این است که آیا وجود به معنای واحدی بر همه موجودات حمل میشود و به اصطلاح مشترک معنوی است، یا اینکه دارای معانی متعددی میباشد و از قبیل مشترکات لفظی است؟ خاستگاه این شبهه، خلط بین ویژگیهای مفهوم و مصداق است، یعنی آنچه در مورد خدای متعالی قابل مقایسه با مخلوقات نیست، مصداق وجود است نه مفهوم آن، و اختلاف در مصادیق، موجب اختلاف در مفهوم نمیشود، و میتوان خاستگاه آن را خلط بین مفاهیم ماهوی و فلسفی دانست، به این تقریر: هنگامی وحدت مفهوم، نشانهٔ ماهیت مشترک بین مصادیق است که از قبیل مفاهیم ماهوی باشد، ولی مفهوم وجود از قبیل مفاهیم فلسفی است و وحدت آن فقط نشانهٔ وحدت حیثیتی است که عقل برای انتزاع آن در نظر میگیرد و آن عبارت است از حیثیت طرد عدم.
حافظ یک انسانشناس است، یک زندگیشناس است. و هیچ کجا در قامت یک واعظ ظاهر نشده، بلکه حتی واعظان را به نحوی نقد و تخفیف کرده است: «برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است/ مرا فتاده دل از کف تو را چه افتاده است». در واقع حافظ به وعاظ میگفت شما بیدردید. تو را چه افتاده است؟ تو که درد نداری.
موجودیت انسان و چیستی و کیستی انسان در نظر ملاصدرا؟
من کیستم اگر انسان به تعریف خودش قانع شود باعث سکون و رکود او میشود. انسان از دیدگاه ملاصدرا: این پرسش از زمان ارسطو مطرح بوده اما پراکندگی پرسشها در گفتار بزرگان که در گفتار و بیان ملاصدرا به سامان میرسد. خواجه نصیر الدین طوسی با همه عظمتش در رابطه نفس و بدن با شمس الدین خسرو رازی پرسش میکند اما پاسخ ندیدم. بنیادیترین مسأله را مطرح کردهاید به ظاهر مسأله عادی به نظر میرسد اما هیچ مسألهای اساسیتر و بنیادیتر از این مسأله نیست که انسان کیست و به تعبیر دقیقتر اینکه من کیستم؟ شاید کسی بپرسد ماهیت انسان چیست حقیقت انسان چیست؟ اما کسی بپرسد من کیستم؟
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.