مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,سکوت در تراکتوس،دکتر سروش دباغ, تفسیر , شعر

سکوت در تراکتوس،دکتر سروش دباغ
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 8 مهر 1396
نظرات


"سکوت در تراکتوس"


✅تئوری معناداری- ویتگنشتاین در تراکتاتوس ملاک و محکی برای معناداری و چگونگی تکوّن معنا ارائه میکند. مطابق با این مـعیار ، حد و مرز مشخص و قاطعی میان امور معنادار و بی معنا میتوان ترسیم کرد. جهان متکشل از امور واقع است که از انواع نِسَب اشیاء با یکدیگر در جهان خارج خبر میدهند. بعنوان مثال در جهان پیرامون با چنین اموری مواجه میشویم « کتاب روی میز واقع میشود و یا درختی در کنار گل قرار میگیرد » کاربر زبان میتواند متناظر با امور واقع در عالم خارج ، واژگان مختلف را بکار گیرد و گزاره هایی چند بسازد.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : چهار شنبه 23 فروردين 1396
نظرات


به نام خدا


سکوت و تجربه‌های معنوی

عارفانی مانند مولوی سخن گفتن درمورد مسائل معنوی را بی‌فایده می‌دانند و برای این ادّعای خود دست کم چهار_نوع دلیل می‌آورند:
دلیل نخست اینکه مسائلِ روحی و معنوی از اساس بیان‌ناپذیرند و کمیتِ بیان و زبان در آن عرصه‌ها به کلّی لنگ است. به دیگر سخن ذاتِ تجربه‌های عرفانی و معنوی به گونه‌ای است که نمی‌توان دربارۀ آنها سخن گفت و زبان که اساساً برای بیان مسائلِ مربوط به زندگی متعارفِ دنیایی ساخته شده است، از بیان و شرح و ابلاغِ تجربه‌های معنوی ناتوان است.

دلیل دوم این است که اگر کسی حقیقتاً این مسائل را تجربه کند، آنچنان حیران و مات می‌شود که منطقِ زبانِ او به هم می‌ریزد و او را پروای سخن گفتن نمی‌ماند؛ ازاین‌رو هرچه سالک به خداوند مهربان نزدیک‌تر می‌شود، از هیاهو، شور و غوغای او کاسته می‌شود، تا سرانجام به خاموشیِ کامل می‌رسد، درست مانندِ رودی خروشان که در فراز و نشیبِ راه، با سر و صدای فراوان، حرکت می‌کند، امّا به محضِ اینکه خود را در آغوشِ دریا می‌افکند، خاموش می‌شود و از آن پس دیگر نمی‌توان صدای او را شنید. روبه‌رو شدن با موجودی، با مهابتِ خدا، سالک را به کلّی خاموش می‌سازد؛ از همین‌روست که جنید بغدادی فرموده است: هرکس خدا را بشناسد، زبانش لال می‌شود.

دلیل سوم این است که همۀ انسان‌ها استعدادِ فهمِ چنین مسائلی را ندارند و توضیح دادنِ این قبیل مسائل جز بر تردید و انکار آنها نمی‌افزاید .

دلیل چهارم این است که آگاهیِ همۀ مردم از مسائل معنوی سبب می‌شود که زندگیِ این‌جهانی در معرض تهدید قرار بگیرد؛ زیراکه ستون این دنیا بر غفلتِ آدمیان استوار است و غفلت‌زدایی سببِ اخلال در نظام زندگی می‌شود

این دلایل سبب می‌شوند که عارفانی مانند مولانا، از اساس، با سخن گفتن درمورد تجربه‌ها متعالی مخالف باشند و در این میدان، فقط و فقط خاموشی را توصیه کنند. درواقع کسی که حقیقتاً تجربۀ معنوی و عرفانی داشته باشد، راهی جزخاموشی پیشِ روی خود نمی‌یابد. گفتنی است که مولوی در دیوان شمس، بیشتر بر روی دلیل‌های اول و دوم انگشت گذاشته است. به نظر او گفتگوي ظاهری «خارِ ديوار رزان» است و مانع ورود آدمی به باغِ معنا و حقیقت می‌شود. او در جايي ديگر سخن گفتن را مانند غباری می‌داند كه چهرۀ حقيقت را می‌پوشاند.

بنا بر این ملاحظات است که مولوی از خدا می‌خواهد كه او را به مقام «كلامِ بی‌حرف» برساند . به نظر می‌رسد که منظور مولوی از «كلامِ بی‌حرف» ظاهراً اين است كه آدمي به درجه‌ای از كمال معنوی راه يابد كه بتواند فراتر از زمان و مكان و زبان و تصویر، به درك و دريافت حقيقت نائل شود و بی واسطۀ هرگونه امرِ مادی، سخن در جانِ او برویَد. برای ما که تخته‌بندِ زندانِ تن و اسیرِ قفسِ مادّه‌ایم، این سخن کاملاً غیر قابل فهم است و به هیچ وجه یارای سخن گفتن دربارۀ کلامِ بی‌حرف را نداریم. دکتر شفیعی کدکنی (مقدّمۀ غزلیات شمس تبریز، ص 107) در این باره نوشته‌اند: «مولانا گاه به مرحله‌ای می‌رسد که باید آن را بوطیقای_خاموشی نامید؛ یعنی آنجاکه زبان از ادای وظیفۀ خویش بازمی‌ماند ... به جستجوی زبان_سکوت است؛ زبانی که در آنجا مخاطبان نه رومی‌اند و نه ترکی و نه نیشابوری و به همین دلیل می‌گوید باید از «حرف و صوت» عبور کرد و به « منطقِ جان» رسید»:

سخن چو تیر و زبان چون کمانِ خوارزمی است
که دیر و دور دهد دست، وای از این دوری!
ز حرف و صوت بباید شدن به منطقِ جان
اگر غِفار نباشد، بس است مغفوری
کز آن طرف شنوااند، بی زبان، دل‌ها
نه رومی است و نه ترکیّ و نی نشابوری
(کلیات شمس، چاپ فروزانفر، غزل 3073)

این سخنِ ژرفِ بایزیدِ بسطامی نیز همین را می‌گوید: «روشن‌تر از خاموشی چراغی ندیدم» (تذکره الاولیاء، ص 205، چاپ دکتر استعلامی).

استاد مصطفی ملکیان
چراغ روشن خاموشی؛ فلسفۀ سکوت در مثنوی معنوی مولوی

خاموشی_سکوت_مولانا

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود