حیرت که در لغت به معنی «سرگشتگی و سرگردانی» است، دو گونه است: حیرتِ ناشی از نادانی و حیرتِ ناشی از داناییِ عمیق و شدید؛ به عبارت دیگر گاه کسی، در زمینهای خاص، دچار حیرت و سرگشتگی است به سبب اینکه هیچ چیز دربارۀ آن نمیداند و در آن زمینۀ خاص، همه چیز برای او مبهم و تاریک است. چنین حیرتی نیکو و ارزشمند نیست و آدمی باید تلاش کند که با دست یافتن به دانایی و آگاهی، از حیرت خود بکاهد و با چراغِ دانش از تاریکیِ سرگشتگی بیرون بیاید، ولی نوعی دیگر از حیرت وجود دارد که بر اثر فهم عمیقِ چیزی/ کسی به شخص دست میدهد. البتّه شرط لازمِ این نوع حیرت آن است که آن چیز/ کس آنقدر عظیم و شکوهمند و والا باشد که شناختِ او به راززدایی از همۀ ابعادِ وجودیاش منتهی نشود. در توضیح این نکته باید گفت که بسیاری از اشیا و اشخاص هستند که چندان رازآلود و عمیق نیستند و با کسبِ مقداری کم، یا زیاد از دانش، میتوان تا حدّ زیادی پرده از نهانیهای آنها برداشت. روشن است که شناحتِ چنین چیزها/ کسانی سبب حیرت نمیشود، امّا چیزها/ اشخاصی نیز هستند که هرچه بیشتر آنها را بشناسیم، در عظمت و شکوه و نورانیتِ آنها حیرانتر میشویم و خود را در برابرِ آنها بیشتر سرگشته و سرگردان مییابیم. در اینجا معرفت سببِ حیرتافزایی میشود و هرچه دانایی بیشتر باشد، حیرت نیز بیشتر میشود. کاملاً روشن است که خدا چنین موجودی است و شناختِ او بیش از آنکه سببِ وضوح و شفافیت شود، باعثِ ابهام و حیرت میشود. حال اگر این شناخت، با تقرُّب هم همراه باشد، بیشتر بر حیرتِ سالک میافزاید. وضعیتِ روحیِ سالکِ آگاهِ تقرُّبیافته، تا حدی مانندِ وضعیتِ روحی کسی است که به کانونِ خورشید نزدیک میشود. تا وقتیکه شخص از خورشید فاصله دارد، بهتر و روشنتر آن را میبیند و چه بسا دچار این توهّم میشود که خورشید را به طور کامل شناخته است، امّا اگر او آرامآرام به طرفِ خورشید حرکت کند، هرچه به آن نزدیکتر شود، بیشتر در برابرِ نورِ خیرهکنندۀ آن سرگردان میشود و در عظمتِ آن مات و مبهوت میماند و حتّی ممکن است که نیروی بیناییِ خود را از دست بدهد و در مرکزِ نور، به طور کامل در تاریکی غرق شود! خدا نیز با توجه به ذات و صفاتِ رازآلود و شگفتیآورش، چنین وضعیتی را بر عارف تحمیل میکند؛ ازاینرو میتوان با اطمینان گفت که میزانِ عرفانِ اشخاص را با معیارِ «حیرت» باید سنجید؛ به عبارت دیگر، هرکه عارفتر است، حیرانتر است و عرفان و دینِ حقیقی، بیش از آنکه حیرتزدایی کند، حیرتزایی میکند. به تعبیر مولانا «جزکه حیرانی نباشد کارِ دین». شاید ازاینرو بود که پیامبر بزرگوار اسلام همواره از خدا میخواست که بر سرگشتگیِ او بیافزاید. خدا آنچنان مهیب و عظیم و محتشم است که معرفتِ او و حضورِ او در حیطۀ آگاهیِ سالک، به طور کامل همۀ مبانیِ عقلانیِ او را در هم میکوبد، همۀ عناصرِ وجودِ او را دگرگون میسازد و و او را بی دل و بی عقل و بی زبان رها میسازد؛ ازاینرو نزدیک شدن به خدا سرچشمۀ حیرت است. مولانا در داستانِ «وکیلِ صدرِ جهانِ بخارا»، در مثنوی معنوی، به این نکتۀ بسیار مهم اشاره کرده است که وصال، حیرتآفرین است و قرار گرفتن در محضرِ معشوق، به طور کامل، عارف و عقل و دلِ او را از بین میبرد و همۀ وجودِ او را مضمحل میکند و در هم میکوبد: گفت: عاشق دوست مىجويد به تَفت چونكه معشوق آمد، آن عاشق برفت عاشقِ حقىّ و حق آن است كاو چون بيايد، نَبْوَد از تو تاى مو صد چو تو فانى است پيشِ آن نظر عاشقى بر نفىِ خود، خواجه! مگر؟ سايهاىّ و عاشقى بر آفتاب شمس آيد، سايه لا گردد شتاب (مثنوي، د 3/ 4623-4620) مولانا برای آنکه وضعیتِ روحی عاشق در برابر معشوق را تبیین کند، داستان «پشه و باد و سلیمان» را برای ما بازمیگوید: پشه از دست باد، شکایت به سلیمان بُرد و سلیمان داوریِ خود را مشروط به حضورِ باد کرد. نتیجۀ داستان کاملاً روشن است: آمدنِ باد همان و رفتنِ پشه همان. عارف مانند پشهای بسیار خُرد است که در برابرِ طوفانِ بسیار مهیبِ حضورِ خدا، به هیچ روی یارای ماندن ندارد؛ حضورِ خدا عقل، دل و جانِ عارف را در هم میکوبد و چیزی از او باقی نمیگذارد: باد چون بشْنيد، آمد تيز تيز پشّه بگْرفت آن زمان راهِ گريز پس سليمان گفت: «اى پشّه! كجا؟ باش، تا بر هر دو رانم من قضا». گفت: «اى شه! مرگِ من از بودِ اوست خود سياه اين روزِ من از دودِ اوست او چو آمد، من كجا يابم قرار؟ كاو برآرَد از نهادِ من دمار». همچنين جوياىِ درگاهِ خدا چون خدا آمد، شود جوينده لا گرچه آن وُصْلَت بقا اندر بقاست ليك ز اوّل آن بقا اندر فناست سايههايى كه بُوَد جوياىِ نور نيست گردد، چون كند نورش ظهور عقل كى مانَد، چو باشد سَرْدِه او «كُلُّ شَيْءٍ هالِكْ إِلَّا وَجْهُهُ» هالك آيد پيشِ وَجْهَش هست و نيست هستى اندر نيستى خود طُرْفهاى است! اندر اين محضر خِرَدها شد ز دست
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.