مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,سقراط ناراضی یا خوک راضی, تفسیر , شعر

سقراط ناراضی یا خوک راضی
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 7 اسفند 1397
نظرات

تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت

میل وقتی می‌خواست نظام ارزش‌گذاری «جرمی بنتام» را درباب لذت‌ها تدقیق و اصلاح کند، و طبعا این اصلاح نیازمند نقد بود، باید نقد می‌کرد که نقاط قوت و ضعف آن کجاست، در آنجا ماحصل سخن‌اش این است که بنتام به گونه ای سخن گفته است که ماحصلش این است که یک خوک راضی ترجیح دارد بر سقراط ناراضی، با این که جان استوارت میل باور داشت یک سقراط ناراضی ترجیح دارد بر خوک راضی. اما به سوال اصلی شما بپردازم. ببینید اگر ما نخواهیم ویژگی‌های خاص انسان را به فعلیت برسانیم و بخواهیم حیوانیت‌مان ( توجه کنید که معنای منفی مرادم نیست. ) را رشد دهیم یک بحث است که هیچ کس نمی‌تواند به فردی که به این انتخاب دست زده است بپرسد چرا.

ویژگی‌هایی بالقوه و بالفعل مختص انسان هست که آن‌ها ما را از حیوان بودن، ما را می‌رساند به حیوان خاصی به نام انسان بودن. اگر کسی بگوید من نمی خواهم به آن موهبت‌های خاص انسان برسم، من می‌خواهم یک حیوان خوش باشم، هیچ سخنی ما نمی‌توانیم در برابر او بگوئیم. فقط می‌توانیم بگوئیم که تو یک حیوان خوش هستی. اما اگر بخواهی که انسان خوشی باشی باید در آن موهبت‌هایی که خاص انسان ها است جلو روید. در این صورت باید توجه کند که آن موهبت‌ها چیست.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : یک شنبه 10 بهمن 1395
نظرات

شروطِ لازم برای نزدیک شدن به حقیقت

 

بعضی از شروط لازم نزدیکتر شدن به حقیقت عبارتند از اینکه :

الف ) شخص خود را واجد و مالک حقیقت و دانای به حقائق نداند . کسی که دستخوش خودشیفتگی و عُجبِ فکری است و خود را عالم به همۀ حقائق، یا لاأقل حقائق مهم و ضروری می‌داند و بالطّبع اهل جزم و جمود است، دست به کاری، در جهتِ تقرّب به حقیقت نمی‌زند؛ چون حقیقت را در نزد خود حاضر و این کار را تحصیل حاصل می‌داند.

ب) شخص خواستار و جویندۀ حقیقت باشد. نیازی به گفتن نیست که صِرفِ اینکه فاقد چیزی باشیم، برای حرکت در جهت تحصیل آن چیز کفایت نمی‌کند، باید طالب آن هم باشیم . کسی که طالب حقیقت نیست، حتّا اگر بداند و یقین داشته باشد که حقیقت را در اختیار ندارد، برای به دست آوردن آن کاری نمی‌کند و آن کسی که خواهان دوری و بی‌خبری از واقعیت‌هاست، حتّا اگر فقط خواهان دوری یا بی‌خبری از واقعیّت‌های دردانگیز یا نامطبوع باشد، طالب حقیقت نیست، بلکه خودفریب است. خودفریبی جز این نیست که عالماً عامداً و آگاهانه و هدفمندانه از حقائق نامطبوع و امور دردانگیز، در باب خود یا جهان، اجتناب شود. این خودفریبی، البته به نوبۀ خود، موجب پیدایش حالات ذهنی _ روانی‌ای مانند بی‌خبری، باور کاذب، آرزو اندیشی، آراء ناموجّه و فقدان آگاهی روشن می‌شود. وقتی پدر و مادر در باب فضائل و هنرهای فرزندان خود مبالغه می‌کنند، عُشّاق قرائن و شواهد ِ واضحِ دالّ بر اینکه معشوقشان دوستشان ندارد را به چیزی نمی‌گیرند و شکمبارگان برای عدم نیاز به رژیم غذایی دلیل‌تراشی می‌کنند، با مصادیقی از خودفریبی روبه‌روییم که در هیچ یک از آنها کسی خواستار و جویندۀ حقیقت نیست.

ج) شخص بیطرف، و در نتیجه، مُنصِف باشد. کسی که از آغاز کار نسبت به پاره‌ای از آراء و عقائد پیشداوری منفی دارد و یا نسبت به پاره‌ای دیگر تعصّب دارد و طبعاً نمی‌تواند با موافقان آراء و عقائد دستۀ اول و مخالفان آراء و عقائد دستۀ دوم مدارا ورزد و جانب انصاف را رعایت کند، نمی‌تواند به حقیقت نزدیکتر شود؛ چون خس و خاشاک را در چشم دیگری می‌بیند و چوب را در چشم خود نمی‌بیند؛ کوچکترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ مخالفان خود می‌بیند و بزرگترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ موافقان خود نمی‌بیند. از سوی دیگر چنین کسی در قید و بند طرفداری‌ها و جانب‌گیری‌های خود، در بند و اسیر می‌ماند و در نتیجه، هم آزاداندیشی خود را از کف می‌دهد و هم استقلال فکری خود را .

د ) شخص باور داشته باشد که تافتۀ جدابافته‌ای نیست و بنابراین درست همان‌طور که خودش چه بسا به حقیقتی برسد، دیگران نیز چه بسا به حقائقی رسیده باشند و درست همان‌طور که دیگران چه بسا به خطاهایی دچار شوند، خودش نیز چه بسا به خطایی دچار شده باشد. براین اساس باور داشته باشد که نه خودش تجسم حق است و نه دیگران مجسمۀ باطل. این باور باعث می‌شود که درپی حققت، هرکنجی را بکاود و در جستجوی این گنج، به سراغ هر ویرانه‌ای برود و کنجکاوی‌اش نه حدّ یَقِف بشناسد و نه منطقۀ ممنوعه. خود را تجسّم حق پنداشتن به آدمی احساس بی‌نیازی از رجوع به دیگران می‌دهد و دیگران را مجسمۀ باطل انگاشتن احساس بیهودگی رجوع به دیگران، و این هر دو احساس فقط موجب محروم ماندن از حقائق بسیاری که در نزد دیگران است و رهایی نیافتن از خطاهای بسیاری که آدمی به آنها گرفتار آمده است، می‌شوند. سعۀ صدر، برای پذیرفتن هر رأی و عقیده‌ای که صادق و حق به نظر می‌آید، ولو با باور ها، عواطف و خواسته‌های ما ناسازگاری داشته باشد و شجاعت برای روبه‌رو شدن با کاذب و باطل بودن آراء وعقائدمان، دو فرزندِ این باورند که ما تافتۀ جدابافته‌ای نیستیم و میزانِ احتمالِ به حقیقت رسیدن، یا به خطا دچار شدن‌مان به اندازۀ میزان احتمالی است که دربارۀ هرکس دیگری می‌رود .

هـ ) شخص درجۀ دلبستگی و پایبندی خود را به یک رأی و عقیده با میزانِ قوّت ِ ادله و قرائن و شواهد ِ مویّدِ آن رأی و عقیده متناسب سازد و نه با هیچ چیز دیگری؛ یعنی هرچه ادلّه و قرائن و شواهدِ مویّدِ آن رأی و عقیده قوی‌تر می‌شوند، دلبستگی و پایبندی خود را به آن رأی و عقیده بیشتر کند و هرچه ضعیف‌تر می‌شوند، کمتر کند. این استدلال‌گرایی بدین معناست که ردّ و قبول یک رأی و درجۀ التزام به آن، فقط دائر مدار ادلّه و قرائن و شواهد باشد و بر اساس هیچ عامل دیگری، چه درونی، مانند خوشایندها و بدایندها و خواسته‌ها و ناخواسته‌ها و چه بیرونی، مانند سخنِ بزرگانِ جامعه یا افکار عمومی.

 

استاد مصطفی ملکیان

سایت مولوی و عرفان

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 25 خرداد 1395
نظرات


حقیقت ایمان امید است!
حقیقت ایمان یقین نیست،
امید حقیقت ایمان است...

مؤمنین دعا می کنند و در اغلب موارد هم دعایشان مستجاب نمی شود.
اما چرا دست از دعا برنمی دارند؟

اگر یک ساینتیست باشید و تئوری شما صد بار جواب غلط بدهد، دست از تئوری خود برمی دارید؟

این مفهوم ابطال پذیری است، تئوری شما ابطال می شود حتی وقتی به قول بعضی اگر یک دفعه هم ابطال شود.

هزاران هزار دعای مستجاب نشده در عالم بوده و هست ، اما مؤمنان دست از دعا برنداشته اند و برنمی دارند.
این معنایش چیست؟

معنایش این است که:
حقیقت ایمان
امید
است
این خیلی مطلب مهمی است.

حقیقت ایمان یقین نیست
شما یقین ندارید که این دعا مستجاب می شود، بلکه به احتمال قوی می دانید که مستجاب نمی شود.
اما امید دارید.
این همان حرفی است که پاره ای از معرفت اندیشان جدید می گویند.

خود بنده هم جایی در نوشته هایم آورده ام.
و حقیقت این است که ایمان را که متکلمان به یقین معنا کرده اند، خطا کرده اند، امید حقیقت ایمان است.

اگر کسی از خدا امید ببرد، می توان گفت که پا در ورطه کفر نهاده است.
شما ممکن است حتی دچار شک هم بشوید، اشکالی ندارد، یعنی یقین صد در صدتان موقتا زایل شود، عیبی ندارد، شما همچنان مؤمنید.
شما همچنان در دایره ایمان قرار دارید.

در مقابل ایمان چه می نشیند؟
یأس نه کفر!
اینکه در قرآن هست از رحمت الهی ناامید نشوید دستور فوق العاده ای است.
ما از دعا کردن ناامید نمی شویم.

گفت حافظ وظیفه تو دعاکردن است و بس
در بند آن مباش که نشنید یا شنید

خلاصه می کنم در مقابل خدایی که غیرانسانوار است و صد در صد هم این طور است، و ما باید او را بپرستیم،

اولا بزرگان یک رابطه ای بین ما و خداوند تعریف کرده اند که توجیه عقلانی آن بر ما پوشیده است اما نتیجه می دهد؛ و این رهروان بزرگ این راه را به ما نشان داده اند و این امید را در ما برانگیخته اند.

دوم اینکه دعا وقتی که به صورت یک طلب شدید و عطش شدید برسد، به صورت یک انرژی بزرگ روانی انفجار ایجاد می کند و واقعا موجب تحقق بعضی خواسته ها می شود.
به شرط اینکه با پاره ای از چیزها هم هماهنگ شود.

سوم اینکه ما دعا می کنیم، دعاهایمان مستجاب نمی شود، ولی دست از دعا برنمی داریم، نشان از این دارد که ما هنوز ایمان داریم
و ایمان در واقع به معنای امید است
و از دست دادن این امید
از دست دادن همه چیز است.

سروش

برچسب‌ها: حقیقت , ایمان , سروش , امید ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود