مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,عشق (مکتب مولانا وروانشناسی نوین ) قسمت دوم, تفسیر , شعر

عشق (مکتب مولانا وروانشناسی نوین ) قسمت دوم
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 20 آبان 1395
نظرات

عشق

 

*سرمن از ناله من دور نیست
لیک چشم وگوش را آن نور نیست

و از اسرار این نی جدا افتاده از نیستان بی خبرند:

*هرکسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من

زیرا عشق نه گفتنی است:

*هرچه گویم عشق را شرح بیان
چون به عشق آیم خجل باشم ازآن

ونه نوشتنی:

*چون قلم اندر نوشتن برشتافت
چون به عشق آمد قلم برخود شکافت

ونه وصف شدنی:

*چون سخن در وصف این حالت رسید
هم قلم بشکست وهم کاغذ درید

بلکه مانند هراحساس دیگر، تجربه ای است درونی که از ژرفای ضمیر انسان برمی خیزد وتنها انسان دیگری که دارای همان تجربه درونی است زبان عشق را می فهمد:

*سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
نی حریف هرکه ازیاری برید
پرده هایش پرده ما را دری

وتنها لب های عاشق می تواند قصه این فراق را درنی بدمد وندای عاشقانه ساز کند ودرد او را آشکار سازد:

*با لب دمساز خود ارجفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی

وتنها چشمان عاشق می توان آن را ببیند:

*جام نامحرم نبیند روی دوست
جزهمان جان کاصل او از کوی اوست

وهرکسی که از زبان عشق محروم است هیچ چیز ندارد.

*هرکسی ازهم نوایی شد جدا
بی نوا شد گرچه دارد صد نوا

وکسی که زمینه روانی برای فهم عشق را ندارد نمی تواند معنی آن را درک کند وگفتگو با او بی ثمر است:

*درنیابد حال پخته، هیچ خام
پس سخن کوتاهد باید والسلام

وزبان عشق در خاموشی رساتر ودرک حالت عشق آسان تر است:

*گرچه تفسیر زبان روشن تر است
لیک عشق بی زبان روشن تراست

واین راه پرپیچ وخمی است که عاشقی مجنون وار می خواهد:

*نی، حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
درغم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

شرط نخستین برای گام نهادن دراین راه مردن از صفات خاکی وشهوات انسانی است:

*بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم وبند زر؟

واگر انسان در دنیایی از مادیات غوطه بخورد پس از رفع نیازهای اولیه مازاد آن لبریز می شود وهرز می رود:

*گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای

وتا انسان بی نیاز و قناعت را نیاموزد تعالی نفس نمی یابد:

*کوزه چشم حریفان پرنشد
تاصدف قانع نشد پر در نشد

وعشق دارای آنچنان نیروی شگرفی است که جسم خاکی را متعالی می سازد وکوه را به حرکت در می آورد:

*جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

واگر آدمی در دریای موج وبیکران عشق شناور شود، از تمامی آلودگی های نفسانی وگرایش های شهوانی پاک می گردد:

*هرکه را جامه زعشقی چاک شد
او ز حرص وجمله عیبی پاک شد

وعشق طبیب شفا بخش کلیه دردهای روانی انسان است:

*شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما

ونیز داروی تمامی انحرافات اخلاقی آدمی است:

*ای دوای نخوت وناموس ما
ای تو افلاطون وجالینوس ما

از بیان مولانا می خواهد بگوید که تنها افرادی که راه نیل به عشق خداوندی را گم می کنند به ابزارهای بدلی و عشق عصبی همچون عشق به جاه ومقام وپرستش پول ومادیات وتکبر وتفاخر وغرور ونخوت وغیره روی می آورند وبالعکس برطبق اصل (علت ومعمول متقابل) نزدیکی به این نوع عشق های آلوده انسان را از خداوند دور می کند.

در تمثیل فوق ظرافت وزیبایی خاصی به کار رفته، به این دلیل که اولا: نی تنها آلت موسیقی است که همان شکل وشمایل اولیه وطبیعی خود را حفظ می کند، ثانیا: تنها آلت موسیقی است که هرآهنگی که با آن نواخته شود غم انگیز وخاطره آور است، ثالثا: درون آن خالی است وهمواره درانتظار پرشدن با چیزی معنی دار است ( نفس نوازنده). لذا افرادی که سعی در پر کردن این خلا» درونی با ابزارهای بدلی نمایند هرگز نمی توانند فاصله بین این نی جدا افتاده از وطن مالوف او (نیستان) را پر کنند وبه دیار موعود راه یابند (فاصله خود و خدا را)

اریک فروم می گوید: علت اینکه می گویند در عالم عشق هیچ نکته آموختنی وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق، مشکل معشوقی است ونه مشکل استعداد. مردم دوست داشتن را ساده می انگارند وفکر می کنند که مساله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب یا محبوب دیگران بودن است که به آسانی میسر نیست.
مولانا هم براین نکته تاکید دارند که آدمی باید در درجه اول عاشق شدن را بیاموزد ونه آنکه منتظر گردد تا ابتدا به ساکن، معشوق کسی واقع شود:

*ترک معشوقی کن و کن عاشقی
ای گمان برده که خوب وفایقی

حافظ جبرگرا هم براین باور است که برای عشق باید اراده و تلاش کرد تا از سعادت بهره مند شود وعشق کالایی رایگان واز پیش تضمین شده برای آدمی نیست:

*طفیل هستی عشقند آدمی وپری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

وهمانند فروم عشق ورزیدن را نوعی هنر می داند که برای آن باید کوشید:

*بکوش خواجه واز عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری

مولانا وعده می دهد که برای هرعاشقی، معشوقی وجود دارد واگر انسان همت کند وبکوشد به معشوق مطلوب خود خواهد رسید:

*هیچ عاشق خود نباشد وصل جو
که نه معشوقش بود جویای او

وبرطبق عشق وعدالت خداوندی همانطور که تشنه جویای آب گوارا است، آب گوارا هم در طلب تشنه است:

*تشنه مینالد که کو آب گوار

آب هم مینالد که کو آن آبخوار

 

ادامه دارد ........ کتاب پیغام سرو ش ،نوشته : جمال هاشمی

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1395
نظرات

کلوخ انداخنن تشنه در آب


دفتر دوم مثنوی


انسانِ عاشق تشنه ی دیدار حق و حقیقت است، اما دنیای مادی و وابستگی ها مانع دید او می شود. هر چه ما به این دنیا بیشتر دل بسته باشیم دیواری محکم تر بین ما و حقیقت پدیدار می شود که برداشتن آن به این آسانی ها نیست. از طرفی هر چه زمان می گذرد دیوار بلند تر و محکم تر و ما ناتوان تر می شویم. حتی هر کدام از بد خویی های ما خشتی است بر این دیوار ...
در این ابیات ، مولانا حکایت تشنه لبی را بازگو می کند که پشت دیواری گرفتار آمده و طرف دیگر دیوار جوی آبی روان است. تشنه لب، کلوخی از دیوار می کند و به آن سوی دیوار می اندازد و از صدای افتادن کلوخ در آب خشنود است. آب بانگ می زند که این چه کاری است آخر ؟!؟!؟ و مرد میگوید انداختن کلوخ در آب دو فایده دارد: اول اینکه منِ تشنه لب حتی همین صدای آب هم برایم شادی آفرین است که می شنوم. دوم اینکه، هر چه کلوخی را می کنم و به درون آب می اندازم این دیوار سست تر و کوتاه تر می شود و من به تو نزدیک تر.
مولانا در اینجا به "سجده " اشاره می کند. سر تعظیم فرود آوردن در برابر خداوند هم مانند همین کندن خشت از دیوار و تلاش برای وصول به حق است. بر آب حیات وقتی می توانی سجده کنی که این دیوار تن، رو به خرابی گذارد( اشاره به علایق مادی و دنیوی). هر که بر حق عاشق تر و تشنه تر است، کلوخ های بزرگتری از دیوار را زودتر می کند و دیوار را تخریب می کند. او از بانگ آب، مستِ مست است و دیگران چیزی جز صدای ظاهری آب را نمی شنوند.
در اینجا مولانا به نکته ی جالبی اشاره می کند: تا جوان هستی می توانی این دیوار را خراب کنی وگرنه وقتی به دوران پیری و فرتوتی رسیدی دیگر کندن خشت از دیوار به این راحتی امکان پذیر نیست. هم تو پیر و فرتوت شدی و هم اخلاقیات بد تو ریشه در تو دوانده و محکم تر شده و دیگر رهایی از آنها به این راحتی میسر نیست!
پس بجنبید که راه طولانی و زمان اندک است ...
کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
بر لب جو بوده دیواری بلند
بر سر دیوار تشنهٔ دردمند
مانعش از آب آن دیوار بود
از پی آب، او چو ماهی زار بود
ناگهان انداخت او خشتی در آب
بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب
چون خطاب یار شیرین لذیذ
مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ
از صفای بانگ آب آن ممتحَن
گشت خشت‌انداز، از آنجا خشت‌کَن
آب می‌زد بانگ یعنی: هی! تو را
فایده چه زین زدن خشتی مرا؟
تشنه گفت: آبا! مرا دو فایده‌ست
من ازین صنعت ندارم هیچ دست
فایدهٔ اول سماع بانگ آب
کو بود مر تشنگان را چون رباب ...
فایدهٔ دیگر، که هر خشتی کزین
بر کنم آیم سوی ماء مَعین ( آب خوشگوار )
کز کمی خشت، دیوار بلند
پست‌تر گردد بهر دفعه که کند
پستی دیوار قربی می‌شود
فصل او درمان وصلی می‌بود
سجده ، آمد کندن خشت لَزِب ( سخت و چسبان )
موجب قربی که واسجُد واقترب ( سجده کن و پیشتر بیا )
تا که این دیوار عالی‌گردنست
مانع این سر فرود آوردنست
سجده نتوان کرد بر آب حیات
تا نیابم زین تن خاکی نجات
بر سر دیوار هر کو تشنه‌تر
زودتر بر می‌کند خشت و مَدَر (گِل)
هر که عاشق تر بود بر بانگ آب
او کلوخ زفت‌تر کَند از حجاب ( گران و ضخیم )
او ز بانگ آب ، پر مَی تا عُنُق ( کسی که زیاد شراب نوشیده )
نشنود بیگانه جز بانگ بُلُق
ای خنک آن را که او ایام پیش
مغتنم دارد گزارد وام خویش
اندر آن ایام، کش قدرت بود
صحت و زور دل و قوت بود
وان جوانی همچو باغ سبز و تر
می‌رساند بی دریغی بار و بر ...
پیش از آن کایام پیری در رسد
گردنت بندد به حَبل مِن مَسَد( طنابی از لیف خرما )
رفته نطق و طعم و دندانها ز کار
روز بیگه ، لاشه لنگ و ره دراز
کارگه ویران، عمل رفته ز ساز
بیخ های خوی بد محکم شده
قُوَّتِ بر کندنِ آن کم شده

MolaviPoet@

برچسب‌ها: کلوخ , انداختن , تشنه ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود