مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,عزّتِ نفس و معانی آن -استاد مصطفی ملکیان, تفسیر , شعر

عزّتِ نفس و معانی آن -استاد مصطفی ملکیان
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 18 آذر 1395
نظرات


عزّتِ نفس و معانی آن

عزّتِ نفس يعني اینکه انسان نزد خودش عزيز باشد. فيلسوفان و روانشناسان معتقدند عزّتِ نفس باید مؤلفه‌هاي زير را داشته باشد و هرچه انسان از اينها بيشتر برخوردار باشد، عزّت نفسش هم بيشتر خواهد بود:
1) انسان به‌جد خواستار اين باشد كه ديگران حقوقش را محترم بدانند. ممكن است بپرسيد كه آيا ممكن است كسي هم باشد كه خواستار چنين چيزي نباشد؟ پاسخ اين است كه در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسياري از انسان‌ها چنان زندگي مي‌كنند كه گويي بدشان نمي‌آيد كه گاه ديگران حقوقشان را محترم نشمارند؛ مثلاً وقتي كسي با كس ديگري شوخي‌اي مي‌كند كه او نمي‌پسندد، اما واكنش مناسب نشان نمي‌دهد، با اين كار عملاً دست آن شخص را در تجاوز به حقوقش باز مي‌گذارد. خانم ناتالي براندن، از بزرگترين روانشناسان حوزۀ سلامت روان، در كتابش با عنوان «سلامت روان» مي‌گويد كه اكثر تعرضاتي را كه به حقوق انسان مي‌شود، خود انسان با رفتارش (گفتار يا كردار) مجوّز آنها را داده است و گويي به زبان حال به ديگري گفته است كه من آنقدر قوي نيستم و بنابراين تو مي‌تواني به حقوق من تجاوز كني.
2) انسان در عين حال كه معتقد است وضع موجودش كاملاً مطلوب نيست، جداً معتقد باشد كه مي‌تواند به سوي وضع مطلوب‌تر حركت كند. به عبارت ديگر انسان معتقد باشد كه مي‌تواند بهتر از اينكه هست، باشد و اگر اين طور شد، درواقع گويي دو چيز را پذيرفته است: يكي آنکه وضع فعلي‌اش بهترين وضع نيست و ديگر اینکه آنقدر حقير نيست كه قدرت حرکت کردن به سوی وضعیت مطلوب را نداشته باشد. کسی که در وضعیت موجودش باقی می‌ماند و تلاشی برای حرکت به سوی وضعیت مطلوب نمی‌کند، در حقیقت عزّتِ نفس خودش را از دست داده است.
3) انسان معتقد باشد كه «مي‌تواند» و «بايد» به خود تكيه كند و نه به هيچ موجود ديگري، چه طبيعي و چه ماوراءطبيعي. كساني عزّت نفس دارند كه به غير خود تكيه نمي‌كنند. سابقة اين مطلب به اپيكور بازمي‌گردد. به نظر او انسان فقط هنگامي به خود تكيه نمي‌كند كه براي خود در مقام نظر به عقلانيت و در مقام عمل به آزادي قائل نباشد. همة انسان‌ها به اندازة كافي براي بهبود زندگي خود از عقلانيت و آزادي بهره دارند؛ بنابراین معنا ندارد كه به موجود ديگري تكيه كنند. انسان وقتي به كس ديگري تكيه مي‌كند كه يا در دانايي يا در توانايي و يا در هر دو در خود احساس ضعف مي‌كند. انسان براي بهبود زندگي‌اش محتاج آزادي‌هاي زيست‌شناختي، روانشناختي، جامعه‌شناختي و تاريخي است كه همه را به قدر كفايت داراست، نه اينكه صد در صد واجد آنها باشد، اما به مقداري كه لازم است داشته باشد، دارد. اين را براي اين مي‌گويم كه استدلال كساني كه انسان را از تكيه بر خودش بازمي‌دارند، اين است كه عقل انسان كامل و صد در صد نيست، بله اين سخن درست است، اما انسان به مقداري كه براي بهبود زندگي‌اش لازم است، عقلانيت دارد.
تكيه بر خود وقتي حاصل مي‌شود كه چهار نكته محل توجه قرار گيرد: اول اينكه هدف يا اهدافي كه براي زندگي خود تعيين كرده‌ايم، از عقلانيت كافي برخوردار باشد؛ دوم اينكه ابزارهايي كه براي رسيدن به آن هدف يا اهداف انتخاب كرده‌ايم، از عقلانيت كافي برخوردار باشد؛  سوم اينكه برنامه‌ريزي‌اي كه براي رسيدن به آن هدف يا اهداف داريم، از عقلانيت كافي برخوردار باشد و چهارم اينكه توانايي لازم براي اجراي آن برنامه‌ريزي را داشته باشيم. سه نكتة اول به عقلانيت مربوط مي‌شود و نكتة آخر به آزادي. اگر اين چهار چيز در انسان باشد، معلوم مي‌شود كه نبايد به ديگران تكيه كند. از سوي ديگر مسلّم است كه انسان يك‌هزارم آنچه را كه براي زندگي‌اش نياز دارد، نمي‌تواند خود فراهم آورد و بايد دست نياز به سوي ديگران دراز كند، اما نكته اينجاست كه به قول روانشناسان، «دادوستد» غير از تكيه است؛ انسان نيازهاي فراواني به ديگران دارد و ديگران هم همين طور. دو فرق عمدة «دادوستد» و «تكيه» اين است كه اولاً در تكيه، انسان فقط گيرنده است و دهنده نيست، اما در دادوستد هم گيرنده است و هم دهنده؛ ثانياً دادوستد در ناحية وسايل است، اما تكيه ممكن است در ناحية هدف زندگي باشد؛ بنابراين، بايد توجه داشته باشيد هر وقت كه سروكارتان در باب هدف زندگي شد، نبايد چيزي از كسي بخواهيد، والا با عزّت نفس شما جور درنمي‌آيد.
بعضي از روانشناسان گفته‌اند تا كسي هر سة اين مؤلفه‌هاي عزّت نفس را نداشته باشد، عزّت نفس در او پديد نمي‌آيد. به اصطلاح قدما، اين سه مؤلفه علي وجه الجمعيه عزّت نفس را تأمین مي‌كنند، نه علي وجه البدليه. به نظرِ من انسان به هر اندازه كه از هر كدام از اين سه مؤلفه برخوردار باشد، عزّت نفس خواهد داشت. البته شكي نيست كه ممكن است اهميت اين سه مؤلفه در زندگي ما به يك اندازه نباشد. من معتقدم كه مؤلفة اول از همه مهم‌تر است و چه‌بسا بتوان گفت كه مؤلفه‌هاي دوم و سوم از مؤلفة اول قابل استخراج‌اند.


روانشناسی اخلاق
منبع: کانال استاد مصطفی ملکیان

برچسب‌ها: عزت , نفس , معانی , ارزش ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود